ده کوچکی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 100 هزارگزی شمال باختری میناب و 4 هزارگزی باختر راه مالرو گلاشکرد به میناب واقع شده است و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 100 هزارگزی شمال باختری میناب و 4 هزارگزی باختر راه مالرو گلاشکرد به میناب واقع شده است و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
چاه خراب و بی آب. (آنندراج) (غیاث). چاه خموشان. (آنندراج). چاه فراموشان. (آنندراج) : از مروت نیست تا لب تشنگان را سوختن آخر آن چاه زنخدان چاه نسیان میشود. صائب (از آنندراج)
چاه خراب و بی آب. (آنندراج) (غیاث). چاه خموشان. (آنندراج). چاه فراموشان. (آنندراج) : از مروت نیست تا لب تشنگان را سوختن آخر آن چاه زنخدان چاه نسیان میشود. صائب (از آنندراج)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 71 هزارگزی شمال خاور قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 91 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 71 هزارگزی شمال خاور قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 91 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جلگۀ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 130 هزارگزی جنوب باختری خواف و 21 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی زوزن به چاه باغ بخشی واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جلگۀ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 130 هزارگزی جنوب باختری خواف و 21 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی زوزن به چاه باغ بخشی واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کنایه از چاهی که از آنجا سیماب (جیوه، زیبق) برمی آید. (از آنندراج) : شهسواری از بر ما گشت عنان گردان که شد چاه سیماب، آستین از اشک بی آرام ما. فطرت (از آنندراج)
کنایه از چاهی که از آنجا سیماب (جیوه، زیبق) برمی آید. (از آنندراج) : شهسواری از بر ما گشت عنان گردان که شد چاه سیماب، آستین از اشک بی آرام ما. فطرت (از آنندراج)
دهی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 135 هزارگزی خاور کهنوج برسر راه بمپور به کهنوج واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش خرما و غلات است و ساکنین این ده از طایفۀ هوت میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 135 هزارگزی خاور کهنوج برسر راه بمپور به کهنوج واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش خرما و غلات است و ساکنین این ده از طایفۀ هوت میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مؤلف انجمن آرا ذیل ’چتر’ نویسد:... و چتر سیاه از علامات بنی عباس بوده همچنین رایت سیاه که بسلاطین خلعت میداده اند، و این دو بیت فرخی را که در صفت خط برآوردن معشوق گفته دلیل آورده است: چه شور خواهی زین بیش کان دو روی سفید سیاه گردد تو شرمسار و من غمگین جواب ده که اگر نیستی سیاهی نیک سیه نبودی چتر خدایگان زمین. ، علامت پادشاهی: ماه منیر صورت ماه درفش تو روز سپید سایۀ چترسیاه تو. فرخی. در سیاهی شکوه دارد ماه چتر سلطان ازآن کنند سیاه. نظامی. ، علامت سپاه و لشکر پادشاهی. علامتی که چون درفش و لوا پیشاپیش سپاه میبرده اند: تو ز دوری دیده ای چتر سیاه یک قدم پا پیش نه بنگر سپاه. مولوی
مؤلف انجمن آرا ذیل ’چتر’ نویسد:... و چتر سیاه از علامات بنی عباس بوده همچنین رایت سیاه که بسلاطین خلعت میداده اند، و این دو بیت فرخی را که در صفت خط برآوردن معشوق گفته دلیل آورده است: چه شور خواهی زین بیش کان دو روی سفید سیاه گردد تو شرمسار و من غمگین جواب ده که اگر نیستی سیاهی نیک سیه نبودی چتر خدایگان زمین. ، علامت پادشاهی: ماه منیر صورت ماه درفش تو روز سپید سایۀ چترسیاه تو. فرخی. در سیاهی شکوه دارد ماه چتر سلطان ازآن کنند سیاه. نظامی. ، علامت سپاه و لشکر پادشاهی. علامتی که چون درفش و لوا پیشاپیش سپاه میبرده اند: تو ز دوری دیده ای چتر سیاه یک قدم پا پیش نه بنگر سپاه. مولوی
دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار که در 70 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد واقع شده. کوهستانی و گرمسیر است و 138 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، پنبه و زیره. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار که در 70 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد واقع شده. کوهستانی و گرمسیر است و 138 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، پنبه و زیره. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد: بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه. فرخی. ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه. ایرج میرزا. ، مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا: هست از بنفشه دیدۀ بادام سرمه دار روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما. میرزا طاهر وحید (از بهار عجم)
چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد: بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه. فرخی. ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه. ایرج میرزا. ، مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا: هست از بنفشه دیدۀ بادام سرمه دار روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما. میرزا طاهر وحید (از بهار عجم)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از سراب چکمه سیاه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دالوند می باشند که برای تعلیف احشام خود به قشلاق اطراف میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از سراب چکمه سیاه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن فرش و جاجیم و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ دالوند می باشند که برای تعلیف احشام خود به قشلاق اطراف میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان فاروئی بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21 هزارگزی خاور سکوهه، نزدیک مرز افغانستان واقع شده. جلگه و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه هیرمند، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان فاروئی بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21 هزارگزی خاور سکوهه، نزدیک مرز افغانستان واقع شده. جلگه و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه هیرمند، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خانه سیه. خانه خراب. (ناظم الاطباء). در محل نفرین گویند خانه اش سیاه: کمال هست قرین با رقیب خانه سیاه چو بلبلی که بزاغش کنند اسیر قفس. کمال خجندی (از آنندراج). بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ رحمی بحال خانه سیاهی نمی کنی. بابا فغانی (از آنندراج). ارباب هنر جمله چو فانوس درین بزم از روشنی دیده و دل خانه سیاه اند. وحید (ازآنندراج). ، در محل نفرین گویند
خانه سیه. خانه خراب. (ناظم الاطباء). در محل نفرین گویند خانه اش سیاه: کمال هست قرین با رقیب خانه سیاه چو بلبلی که بزاغش کنند اسیر قفس. کمال خجندی (از آنندراج). بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ رحمی بحال خانه سیاهی نمی کنی. بابا فغانی (از آنندراج). ارباب هنر جمله چو فانوس درین بزم از روشنی دیده و دل خانه سیاه اند. وحید (ازآنندراج). ، در محل نفرین گویند
دهی است از بخش ایزه شهرستان اهواز، که در 18 هزارگزی باختر ایزه واقع شده، کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) نام قریه ای نزدیک اصفهان که در شمال غربی اصفهان و نزدیک سلطان آباد واقعاست
دهی است از بخش ایزه شهرستان اهواز، که در 18 هزارگزی باختر ایزه واقع شده، کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) نام قریه ای نزدیک اصفهان که در شمال غربی اصفهان و نزدیک سلطان آباد واقعاست
آبادیی در فارس نزدیک مزایجان دشت مرغاب. (از گزارشهای باستانشناسی ج 4 ص 29). نه فرسخ میانۀ جنوب و مشرق قاضیان است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سر چهان شهرستان آباده که در 35 هزارگزی جنوب سوریان بر کنار راه فرعی دیدگان به چهارراه در جلگه واقع است. آب آنجا از قنات و رود خانه شاه رستم تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و میوه و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
آبادیی در فارس نزدیک مزایجان دشت مرغاب. (از گزارشهای باستانشناسی ج 4 ص 29). نه فرسخ میانۀ جنوب و مشرق قاضیان است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سر چهان شهرستان آباده که در 35 هزارگزی جنوب سوریان بر کنار راه فرعی دیدگان به چهارراه در جلگه واقع است. آب آنجا از قنات و رود خانه شاه رستم تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و میوه و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان برخوار بخش حومه شهرستان اصفهان که در 35 هزارگزی شمال باختر اصفهان و 14 هزارگزی شوسه اصفهان به تهران واقع شده. جلگه ای است معتدل که 616 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و صیفی و پشم و روغن است. شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان کرباس بافی میباشد. راهش ماشین رو است و کاروانسرای شاه عباسی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). و رجوع بمرآت البلدان ج 4 ص 85 شود
دهی از دهستان برخوار بخش حومه شهرستان اصفهان که در 35 هزارگزی شمال باختر اصفهان و 14 هزارگزی شوسه اصفهان به تهران واقع شده. جلگه ای است معتدل که 616 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و صیفی و پشم و روغن است. شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان کرباس بافی میباشد. راهش ماشین رو است و کاروانسرای شاه عباسی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). و رجوع بمرآت البلدان ج 4 ص 85 شود
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمۀ خره سیاه. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمۀ خره سیاه. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)